محل تبلیغات شما

بدتر از همه این است که از
 خودت می پرسی فردا چطور قدرتی پیدا میکنی که درباره ی همان کاری که دیروز کرده ای و از مدتها پیش هم غیر از آن کار نکرده ای ، ادامه بدهی ، از کجا قدرتش را پیدا می کنی که این کارهای پوچ ، این هزاران هزار نقشه را که به هیچ جا نمی رسد ، این تقلا ها برای بیرون آمدن از فلاکت خرد کننده ، تلاش هایی را که همیشه مرده زاد به دنیا می آیند ، پیش ببری . و این همه به خاطر اینکه یک بار دیگر به خودت ثابت کنی، که هر شب پای دیوارت و زیر دلشوره ی فردا که هربار شکننده تر کثیف تر از روز پیش است ، سقوط کنی .

شاید هم پیری آب زیر کاه باشد که می آید و تهدیدمان می کند ، دیگر آن قدر ساز نداری که زندگی را با آن برقصانی ، موضوع این است . همه ی جوانی ات به انتهای عالم کوچیده تا در سکوت واقعیت بمیرد .  حالا از شما می پرسم وقتی دیگر به قدر کافی دیوانه نیستی ، کجا باید رفت ؟ واقعیت احتضاری است  که تمامی ندارد . واقعیت این دنیا مرگ است . باید بین مرگ و دروغ یکی را انتخاب کرد . من هرگز نتوانستم خودکشی کنم .

 

لویی فردینان سلین

 سفر به انتهای شب

تنهایی خودخواسته

كارت پستال-روح انگيز شريفيان

بوطیقای مصیبت/ لویی فردینان سلین

، ,ی ,پیش ,واقعیت ,هم ,ای ,، این ,به انتهای ,لویی فردینان ,فردینان سلین ,این است

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یار مهربان